چند لحظه با خدا

+نوشته شده در دو شنبه 30 تير 1393برچسب:,ساعت21:53توسط عاشق خدا | |

خدا عظیم تر از بزرگترین آرزوی توست
همیشه دستی نامریی پشت رویاهای تو خواهد بود
نمک گیر قدرتی هستی که معجزه هنر کوچک اوست
بخوانش تا دستهای دعایت پر از اجابت ناب الهی شود
در قلب خدا بمان اینجا کانون انرژی است
خدا همیشه هوای لبخند های تورا دارد
خدا همیشه هوای لبخند های تو را دار

د

+نوشته شده در دو شنبه 30 تير 1393برچسب:,ساعت21:42توسط عاشق خدا | |

+نوشته شده در پنج شنبه 19 تير 1393برچسب:,ساعت20:47توسط عاشق خدا | |

چشمهايت را ببند

 در دلت با خدا سخن بگو 

به همان زبان ساده ي خودت سخن بگو

هرچه ميخواهي بگو او ميشنود...

شايد ميخواهي او تو را ببخشد،

يا آرزويي داري،

شايد دعايي براي يك عزيزويا شكرش،

ويا فقط دلت برايش تنگ شده،

اين لحظه ي زيبا را براي خودت تكرار كن،

پرواز دلت را حس خواهي كرد.

براي ما هم دعا كن....

منبع:http://sanayehkhoda.blogfa.com/

+نوشته شده در پنج شنبه 5 تير 1393برچسب:,ساعت18:1توسط عاشق خدا | |

آرزو کن

گوشهای ” خدا ” پر است از آرزو و دستهایش پر از معجزه

شاید بزرگترین آرزوی تو کوچکترین معجزه ی ” خدا ” باشد . . .

+نوشته شده در چهار شنبه 4 تير 1393برچسب:,ساعت12:45توسط عاشق خدا | |

چه زیبا خالقی دارم

چه بخشنده خدای عاشقی دارم

که می خواند مرا

با اینکه می داند گنه کارم...

+نوشته شده در چهار شنبه 4 تير 1393برچسب:,ساعت12:36توسط عاشق خدا | |

+نوشته شده در چهار شنبه 4 تير 1393برچسب:,ساعت12:30توسط عاشق خدا | |

+نوشته شده در چهار شنبه 4 تير 1393برچسب:,ساعت12:29توسط عاشق خدا | |

+نوشته شده در دو شنبه 2 تير 1393برچسب:,ساعت17:8توسط عاشق خدا | |

هرگاه آدمی گامی به سوی خدا بردارد

خدا بیش از تعداد سنگریزه های جهان به سوی انسان گام بر می دارد.

                                                                                                                    (شاکتی گواین)

+نوشته شده در دو شنبه 2 تير 1393برچسب:,ساعت17:1توسط عاشق خدا | |

+نوشته شده در یک شنبه 1 تير 1393برچسب:,ساعت19:34توسط عاشق خدا | |

اگاه باشید که همانا بر اولیای خداوند نه بیمی می رود و نه اندوهی می دارند

                                                                                     (سوره ی یونس _62)

+نوشته شده در یک شنبه 1 تير 1393برچسب:,ساعت18:37توسط عاشق خدا | |

درحالیکه خشکسالی پیشرفت می کرد و به نظر می رسید که همیشگی خواهد بود.

تعدادی از کشاورزان امریکای شمالی نسبت به اینده ی خود نا امید شده بودند.

باران نه تنها برای محصولات کشاورزی بلکه برای  زنده نگه داشتن مردم شهر نیز حیاتی بود .

زمانی که وضع وخیم تر شد کلیسای محل نیز درگیر موضوع گردید.انها تصمیم گرفتن که دعا کنند و از خدا بخواهند که باران ببارد.

همه مردم در کلیسا جمع شدند.کشیش مشغول ارام ساختن حضار بود تا جلسه دعا را شروع کند که ناگهان

متوجه دختر کوچکی شد که در ردیف جلو به ارامی در جای خود نشسته بود .

چهره ان دختر از هیجان می درخشید و در کنارش چتر قرمزی قرار داشت که اماده استفاده کردن بود .

معصومیت آن دختر کشیش را به لبخند وا داشت چون به ایمان او پی برده بود.
                                                                       

  

+نوشته شده در یک شنبه 1 تير 1393برچسب:,ساعت18:1توسط عاشق خدا | |

خدایااااااااااااا دوستت دارم

+نوشته شده در یک شنبه 1 تير 1393برچسب:,ساعت10:28توسط عاشق خدا | |